گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
سورة الکهف



اشاره
مکیّه است و بقول إبن عبّاس جز آیه [وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم] که در مدینه در قصّه عیینۀ بن حصین الفزاري
99 و عدد آیات آن بقرائت بصریّین یکصد و یازده [ 111 ] آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ - - نازل شده است. -قرآن- 43
37- قرآن- 1
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 1 تا 6
اشاره
37 الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتابَ وَ لَم یَجعَل لَهُ عِوَجاً [ 1] قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
مِن لَدُنهُ وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُم أَجراً حَسَ ناً [ 2] ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً [ 3] وَ یُنذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً
325 ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَۀً تَخرُجُ مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُونَ إِلاّ کَ ذِباً [ 5] فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ - 4] -قرآن- 1 ]
هو الاعواج- بالفتح فیما یري کالقناة و « عوج » [ 220 [ صفحه 321 - عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أَسَ فاً [ 6] -قرآن- 1
اي « باخِعٌ » اي ما یقولون « إِن یَقُولُونَ » اي عذابا « بَأساً » اي مستقیما « قَیِّماً » الخشبۀ و بالکسر فیما لا یري قائما کالدین و الکلام
194- 168 -قرآن- 185 - 139 -قرآن- 150 - 118 -قرآن- 131 - القاتل المهلک و اصل البخع قتل النّفس غمّا. -قرآن- 108
تفسیر معانی:
اشاره
-1 حمد [یعنی شکر و سپاس] حق و مختصّ ذات خداوندي است که بر بنده خود [محمّد صلّی اللّه علیه و آله] کتاب [یعنی
قرآن را] فرو فرستاد [زیرا قرآن از اعظم نعماي اوست و سعادت دارین در آنست و لذا ببندگانش میفرماید بگوئید حمد و
شکر خدائیرا که اینکه نعمت عظیم را بر بنده مطلق و عبد حقیقی خود محمّد نازل کرد تا ما را بکمال مطلوب و سعادت معاد
و معاش برساند و از تمام شقاوتها و مهالک برهاند] و براي آن کتاب کجی و ناراستی قرار نداد [یعنی چیزي از کجی و
معوجی که اختلال در نظم و تنافی در معنی و اختلاف در مطالب و عدول از حق بباطل باشد در آن نیست. 2- کتابی است
مستقیم و معتدل [نه افراطی در آن است و نه تفریطی یا قوام امور و مصالح دینی و دنیوي بندگان در آن است و یا دائم است و
تا روز قیامت بر دوام و ثابت و باقی است و ناسخی براي آن نیست و یا قیّم امور دینی مردم است که براي آنها رجوع بآن
ضروري و کافی است] [اینکه کتاب را بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله نازل فرمود] تا مردم را از عذاب سخت و نکال و سطوتی
که از جانب خدا میرسد [در صورت عدم ایمان] بترساند و مؤمنان یعنی تصدیقکنندگان بخدا و رسولش را که پس از ایمان
فرمانبري کرده و کارهاي شایسته بجا میآورند مژده بدهد که براي آنان مزد نیکوئی و ثواب جمیل در آخرت و در بهشت
عدن خواهد بود. در تفسیر مجمع البیان گوید که در آیه بالا تقدیم و تأخیري است و تقدیر آیه چنین است: الحمد للّه الّذي
نزل علی عبده الکتاب قیما و لم یجعل له [ صفحه 322 ] عوجا یعنی سپاس خدایرا که بر بنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم کتابی فرستاد معتدل و مستوي که در آن کجی و معوجی و تناقضی نیست و اینکه قول إبن عباس است. و کاشفی هم در
تفسیر خود چنین گفته است که: در تأویلات آورده که ضمیر [له] راجع بعبد است و معنی آنکه نداد بنده خود را میل بغیر
خود و گردانید او را مستقیم در جمیع أحوال. 3- و مؤمنان در آن بهشت [که أجر حسن و مزد عمل آنهاست] الی الأبد باقی و
برقرار خواهند بود [و انقطاع و انتهاء و تغییر حالی براي آنان نخواهد بود]. 4- [و آن کتاب و آورنده آن کتاب بالاخص]
بترساند آنکسانی را که گویند خدا براي خود فرزند اختیار کرده است [و آنها یهود و نصاري میباشند]. 5- نه آنها را و نه
پدرانشان را بآنچه گویند علمی نیست [یعنی قائلین باین گفتار شنیع و نیاکان آنها که قبلا بودهاند آنچه میگویند از روي جهل
است و بدون دلیل از تقلید آباء خودشان است] گفتار بزرگی از دهانهاي آنها بیرون میآید [و نمیدانند چقدر قبیح است] و
اینکه جماعت گفتارشان جز دروغ و افتراء بر خدا چیز دیگري نیست. 6- [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] تو مگر جان
خود را بر اثر ایمان نیاوردن و اعتراض قوم خود و تمرّد آنها میخواهی از غم و غصه تلف سازي [کار را بر خود سخت مگیر]
اگر آنها باین قرآن ایمان نمیآورند تو متأسّف و محزون و اندوهناك مباش [یعنی از أسف و أندوه اینکه اینها بقرآن پشت
[ کرده و تصدیق نمیکنند جان خویش را در معرض تلف و هلاك مگذار]. [ صفحه 323
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 7 تا 8
اشاره
7- حقّا 144- إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرضِ زِینَۀً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَنُ عَمَلًا [ 7] وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَ عِیداً جُرُزاً [ 8] -قرآن- 1
که ما آنچه بر روي زمین [از حیوان و نبات و معدن] آفریدیم زینتی براي زمین و اهل آن قرار دادیم تا أهل زمین را بمعرض
امتحان و آزمایش درآوریم که کدامیک نیکوکارتراند [که در ترك دنیا و مخالفت نفس و هوا و طلب رضاي مولی استوارتر
و خوش کردارتراند و کدامیک زشتکارتر و در اقبال بدنیا و ما فیها و اعراض از خدا ساعیترند]. کاشفی گوید: محقّقان
برآنند که [ما] در [ما علی الإرض] بمعنی [من] است و مراد أنبیاء و علماء یا حفظه قرآنند که زینت زمین ایشانند و جمعی
گویند آرایش زمین برجال اللّه است از آنروي که قیام عالم بوجود شریف ایشان باز بسته است. روي زمین بطلعت ایشان منوّر
است || چون آسمان بزهره و خورشید و مشتري 8- و همانا ما [زمین را پس از آبادي خراب خواهیم ساخت] و آنچه بر روي
زمین قرار گرفته است با خاك برابر و خشگ و بیگیاه و لم یزرع خواهیم ساخت. کاشفی گوید: [صعیدا جرزا] هامون و
بیگیاه یعنی بآخر اینکه عمارتها را خراب خواهیم ساخت پس دل بر آن منهید و بزینت ناپایدار فریفته مشوید. جهان از رنگ
و بو سازد اسیرت || ولی نزدیک ارباب بصیرت نه رنگ دلکشش را اعتباریست || نه بوي دلفریبش را قراري است [ صفحه
324 ] و سعدي گوید: نگهدار فرصت که عالم دمی است || دمی پیش دانا به از عالمی است برفتند و هر کس درود آنچه
کشت || نماند بجز نام نیکو و زشت دل اندر دلارام دنیا مبند || که ننشست با کس که دل برفکند
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 9 تا 12
اشاره
أَم حَسِبتَ أَنَّ أَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً [ 9] إِذ أَوَي الفِتیَۀُ إِلَی الکَهفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً وَ
هَیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً [ 10 ] فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهفِ سِنِینَ عَدَداً [ 11 ] ثُمَّ بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَینِ أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً
هو اسم الجبل و الوادي الّذي کان فیها « الرَّقِیمِ » المغارة فی الجبل إلّا أنّه واسع فاذا صغر فهو غار « الکَهفِ » 355- 12 ] -قرآن- 1 ]
اي « رَشَ داً » جمع فتی « الفِتیَۀُ » أقام « أَوَي » اي کانوا عجبا من آیاتنا « کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً » الکهف واصله من الرّقم و هو الکتابۀ
و الأمد الغایۀ. - « أمدا » اي ایقظناهم « ثُمَّ بَعَثناهُم » اي ضربنا علیها حجابا و المعنی سلطنا علیهم النوم « فَ َ ض رَبنا عَلَی آذانِهِم » رشدا
310 -قرآن- - 272 -قرآن- 282 - 252 -قرآن- 263 - 234 -قرآن- 241 - 198 -قرآن- 226 - 79 -قرآن- 169 - 11 -قرآن- 66 - قرآن- 1
384-364 چنانکه در سوره قبل یعنی [إسراء] ذکر شد قریش عدّهاي را بمدینه فرستادند که در باره امر رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله از یهود پرسشی کنند احبار یهود بآنها گفتند اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله در برابر سه سؤال [یکی در باب روح
دیگري در باب اصحاب کهف و سوم در باب ذو القرنین] اگر در موضوع روح سکوت اختیار کرد و دو سؤال دیگر را جواب
گفت پیغمبر است و اگر هر سه سؤال را جواب [ صفحه 325 ] گفت یا هیچیک را جواب نگفت پیامبر نیست، آنها بمکّه
برگشتند و بخدمت رسول خدا آمدند و بحضرت وحی شد که قل الرّوح من أمر ربّی و در باره اصحاب کهف و ذو القرنین در
اینکه سوره جواب آنها بوحی آمده است. کاشفی گوید: آوردهاند که چون یهود قریش را سه سؤال در آموختند که از
حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله پرسیدند با یکدگر میگفتند که قصّه جوانان [کهف] بس عجب است عجب از وي که
جواب آن داند حق سبحانه و تعالی آیت فرستاد که ام حسبت.
تفسیر معانی:
اشاره
-9 [نه چنان است که میگویند] آیا میپنداري تو که واقعه یاران غار و رقیم از بین آیات قدرت ما شگفتآور است. 10 - [بیاد
آور] زمانی را که جوانانی [از ترس دینشان و فرار بسوي خدا از ترس دشمنان] بغاري پناه بردند [و در آنجا منزل گزیدند] و
[بدرگاه خدا نالیدند] و گفتند پروردگارا از جانب خودت رحمت و نعمتی بما عطا کن [که ما را از زحمت قوممان نجاتی
باشد و از آنچه بما رخ کرده فرجی باشد] و در امر ما اسباب تسهیل فراهم فرما که نجات ما و رضاي تو در آن باشد و ما را
براه مطلوب برساند. [گفتهاند آنان جوانانی بودند که بخداي واحد ایمان آورده و از ترس پادشاه وقت اسلام خود را مخفی
داشتند و نام پادشاه دقیانوس و نام شهرشان اقسوس بوده و شاه بتپرست بود و هر کس مخالفت میکرد او را میکشت و آنها
هم هر یک ایمان خود را از رفیقش پنهان میداشت تا اتفاقا گرد هم آمدند و امر خود را اظهار کردند و با خود قرار گذاشتند
که بغار پناه برند]. 11 - [ما هم دعاي آنها را مستجاب کردیم] و بر گوشهاي آنها پردهاي زدیم که در غار سالهائی چند بمانند
[یعنی خواب را بر آنها غلبه دادیم و گوشهاشان را بستیم که صدائی آنها را بیدار نکند چه فقط شخص خواب از راه گوش و
12 - سپس آنها را بیدار کردیم تا بنگریم کدامیک از دو دسته [از مؤمنین و کافران قوم [ منتبه و بیدار میشود]. [ صفحه 326
أصحاب کهف] بحساب انتهاي مدّت درنگ آنها در غار داناتر است [چه گویا در باب مدّت درنگ و توقف آنها در غار بین
آنها گفتگو بود و خدا آنها را بیدار کرد تا اینکه موضع روشن گردد و یا مراد از حزبین و دو دسته خود اصحاب کهف بوده
است که چون بیدار شدند بین خودشان در مدت خوابشان اختلاف شد که چه مدّت در آنجا مقیم بودهاند چنانکه در آیه
548 در معناي [رقیم] مفسّرین اختلاف دارند. بقولی از إبن عبّاس و - دیگر فرموده است لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم ... الخ]. -قرآن- 520
ضحّ اك رقیم اسم آن وادي است که غار در آن بوده است. و بقولی از حسن رقیم نام آن کوهی بوده که غار در آنکوه واقع
بوده است. و بقولی از کعب و سدّي رقیم دهی یا شهري بوده است که اصحاب کهف از آن بیرون آمدهاند. و بقولی از سعید
بن جبیر که بلخی و جبّائی هم آنرا قبول و اختیار کردهاند رقیم لوحی بوده از سنگ که قصه اصحاب کهف در آن نوشته و بر
در غار نهاده بودند. و بقولی اینکه لوح چون از عجایب امور بوده در خزائن پادشاهان نهاده بودند. و بقولی از إبن زید رقیم
نامهاي بوده و در اینکه کتاب خبري نوشته بوده است که خداي تعالی از مضمون آن خبري نداده است. و بقولی که نعمان بن
بشیر آنرا روایت کرده است اصحاب رقیم سه نفري بودهاند که در غاري داخل شدهاند و سنگی فرود آمده و در غار را مسدود
کرده است و آنها قرار گذاشتند که هر یک خدا را بعمل خیري که براي رضاي خدا [ صفحه 327 ] کردهاند بخوانند تا خدا
بآنها فرج بدهد و چنین کردند و سنگ ردّ شد و خداوند آنها را نجات داد [بنقل از مجمع البیان]. و در روح البیان گوید و
بیضاوي هم ذکر میکند که رقیم سگ اصحاب کهف بوده است.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 13 تا 16
اشاره
إِّنَّهُم فِتیَۀٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُديً [ 13 ] وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ
ِ
نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق
وَ الَأرضِ لَن نَدعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً [ 14 ] هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَ ذُوا مِن دُونِهِ آلِهَۀً لَو لا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطانٍ بَیِّنٍ فَمَن
أَظلَمُ مِمَّنِ افتَري عَلَی اللّهِ کَذِباً [ 15 ] وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلَّا اللّهَ فَأوُوا إِلَی الکَهفِ یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِهِ وَ یُهَیِّئ
اي و قوّیناها و الربط علی القلب « وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم » اّي بالصدق و الصحّه
ِ
« بِالحَق » 593- لَکُم مِن أَمرِکُم مِرفَقاً [ 16 ] -قرآن- 1
اي هلّا « لَو لا » الشّطط هو الافراط فی البعد عن الحقّ و الخروج عن الحدّ بالغلوّ فیه « شَطَطاً » هو تقویته بالصبر علی المکروه
الاعتزال و التعزل التنحیّ عن الأمر و معناه اي و إذا تجنبتموهم و ما « وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم » اي ببرهان ظاهرعلی که « بِسُلطانٍ بَیِّنٍ »
318 [ صفحه - 265 -قرآن- 283 - 234 -قرآن- 244 - 147 -قرآن- 226 - 66 -قرآن- 138 - 13 -قرآن- 36 - یعبدون من -قرآن- 1
کان اللّه داخلا فی جملۀ « وَ ما یَعبُدُونَ » 328 ] الالهۀ إلّا اللّه، لأنّهم کانوا یعبدون اللّه و یشرکون معه آلهۀ فان قال قائلهم علی که
210- 117 -قرآن- 191 - اي ما ترتفقون به اي ما تنتفعون به. -قرآن- 89 « مِرفَقاً » المطلوب اعتزالهم و لیس هذا من الأدب علی که
-13 ما [که خداوند عالمیانیم] خبر آنها را از روي حق و صدق براي تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] حکایت و تلاوت
میکنیم که آنها جوانانی بودند [نورس] بپروردگار مالک و مربّی خودشان ایمان آورده و ما هم بر هدایت و بصیرت آنها در
دین و رغبت در ثبات بر آئین افزودیم [و خداوند از آنجهت آنها را فتی خوانده و بفتوّت ستوده است که رأس الفتوّه الایمان
یعنی سر آمد جوانمردي ایمان است]. 14 - و دلهاي آنها را قوي و محکم ساختیم [تا بر اظهار حق و ثبات بر دین و شکیبائی بر
سختیها و جدائی از وطن و خانمان استوار و پابرجا بمانند] هنگامیکه [در برابر پادشاه جبّارشان دقیانوس که اهل ایمان را از
دینشان تفتین مینمود] قیام کردند و در مقابل او ایستاده گفتند پروردگار ما [که او را پرستش میکنیم] آفریننده آسمانها و زمین
است هرگز ما معبودي را سواي او و با او پرستش نخواهیم کرد چه اگر غیر خدا را بخوانیم گفتار پوچ باطل دور از حقیقتی
گفتهایم. 15 - اینکه جماعت قوم ما و اهل شهر ما که سواي خداي یکتا خدایانی اختیار کرده و میپرستند چرا براي الوهیّت و
خدا بودن آنها حجّت واضحه و دلیلی ظاهر و آشکار نمیآورند] و در صحّت پرستش آنها ببرهان آسمانی متّکی بوحی و نقل
و یا بعلم ضروري و دلیل عقلی متمسّک نمیشوند و دینی هم که متّکی بدلیل و برهان واضح نباشد قابل قبول نیست] لذا
کیست ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ ببندد [و براي او شریکی پندار کند و بپرستش غیر او بپردازد]. [پس از اینکه
اظهارات یاران مزبور تصمیم بفرار گرفتند و تملیخا بزرگتر [ صفحه 329 ] آنها بآنان گفت:] 16 - و اینک که شما [از أهل
شرك و معبودهاي آنها] دوري جستید و از آنها کنارهجوئی و عزلت اختیار کردید و جز خداي یکتا از آنچه آنان میپرستند
اجتناب نمودید پس بغار کوه پناه ببرید و در آنجا مأوي بگزینید پروردگار شما هم رحمت و نعمت خود را براي شما بسط و
وسعت خواهد داد و امر شما را در دینتان آسان خواهد کرد [یعنی موجبات رفع ظلم پادشاه و اعوان او را از شما فراهم خواهد
فرمود و اسباب رفق و اصلاح امر معاش و معاد شما را مهیّا خواهد ساخت]. ز ابناي دهر وقت کسی خوش نمیشود ||
خوشوقت آنکه معتکف کنج عزلتست جامی
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 17 تا 18
اشاره
وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُ هُم ذاتَ الشِّمالِ وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنهُ ذلِکَ مِن آیاتِ
اللّهِ مَن یَهدِ اللّهُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیا مُرشِداً [ 17 ] وَ تَحسَ بُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمِینِ وَ ذاتَ
اي « تزاور » 497- الشِّمالِ وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصِ یدِ لَوِ اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِراراً وَ لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً [ 18 ] -قرآن- 1
القرض ضرب من القطع. و قد سمّی قطع المکان - « تَقرِضُ هُم » تتزاور و معناه تمیل حتّی لا یقع شعاع الشّمس علیهم فیؤذیهم
اي ساحۀ واسعۀ « فَجوَةٍ مِنهُ » 95 [ صفحه 330 ] قرضها فمعنی الایه و إذا غربت تجوزهم و تدعهم إلی أحد الجانبین - قرآن- 82
- 119 -قرآن- 132 - 88 -قرآن- 110 - اي بفناء الکهف و هو ما نسمّیه الان بالحوش. -قرآن- 72 « بِالوَصِ یدِ » اي نائمون « رُقُودٌ » منه
-17 [و اگر] خورشید را نظر میکردي میدیدي که چون طلوع میکرد از غار آنها بجانب راست میل مینمود و چون 145
غروب مینمود از جهت چپ و شمال آنها را ترك مینمود [یعنی داخل مغاره آنها نمیگردید و از آنها منحرف میشد و تجاوز
میکرد] و آنها در وسط و وسعت داخلی غار قرار گرفته بودند [که اگر کسی بدر غار میایستاد آنها را نمیدید ولی باد از
خارج بآنها میوزید و بطور خلاصه بلطف الهی بهترین مواضع غار براي آنها اختیار شده بود که بخوبی بخوابند و مکانی از غار
را داشتند که مقابل قطب شمالی بوده و آفتاب در موقع طلوع و غروب از آنها منحرف میشد تا گرمی آن بآنها آزاري ندهد و
اسباب تغییر رنگ و پوسیدگی لباسهاي آنها نشود و باد هم بآنها بوزد] اینکه [امور که ذکر شد] از آیات [عجیبه] خداوند [و
دلیل بر کمال علم و قدرت او و حقیقت توحید و عنایت او نسبت بأهل حق و کرامت آنها در نزد اوست] بنابراین کسیرا که
خدا رهنمائی کند [و توفیق دهد] او راه یافته است و کسی را که بحال خود واگذارد راه را گم کرده است و هرگز براي او [هر
چند جستجو کنی] یار و یاور و دوستی که او را [براه فلاح و صلاح] ارشاد کند نخواهی یافت. 18 - و [باز اگر نظر میکردي]
گمان میکردي که آنها بیدارند و حال آنکه آنان [در حقیقت] خواب بودند [زیرا چشمهاشان باز بود و بنحوي نفس
میکشیدند که گوئی میخواهند سخن بگویند و حال آنکه سخنی نمیگفتند] و ما [یعنی فرشتگان ما] آنها را بطرف راست و
چپ میگرداندند [گاهی از چپ براست گاهی از راست بچپ چنانکه رفتار شخص خواب است میگشتند زیرا اگر یکنواخت
خفته بودند خاك آنها را میخورد و لباسهاي آنها پوسیده میشد] [ صفحه 331 ] و سگ آنها [که در بین راه دنبال آنها را گرفته
بود یا سگ چوپان که با خود چوپان پیرو آنها شده بودند] در فضاي جلوي غار یا در غار دستها را یعنی ذراعهاي خود را
[چنانکه عادت حیوانات سبع است] بجلو پهن کرده [و خوابیده بود]. اگر آنها را [معاینه و مشاهده میکردي] و اطلاع بر حال
آنها مییافتی [و حال و وضع آنها را میدیدي] بآنها پشت کرده و فرار مینمودي و دلت پر از رعب و ترس و فزع میگردید [و
اینکه بدانجهت بود و خداوند اینکه ایجاد رعب را در آنها کرده بود که تا مدّت معلوم کسی بآنها دست نیابد و تا وقت معهود
در امان و مصون بمانند]. پسر نوح با بدان بنشست || خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزي چند || پی نیکان
گرفت و مردم شد [سعدي ره]
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 19 تا 20
اشاره
وَ کَ ذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قالَ قائِلٌ مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعضَ یَومٍ قالُوا رَبُّکُم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَ دَکُم
بِوَرِقِکُم هذِهِ إِلَی المَدِینَۀِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزقٍ مِنهُ وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَنَّ بِکُم أَحَداً [ 19 ] إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم
اي کم « کَم لَبِثتُم » اي احییناهم بعد الموت « بَعَثناهُم » 462- یَرجُمُوکُم أَو یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً [ 20 ] -قرآن- 1
[ 88 [ صفحه 332 - 58 -قرآن- 74 - 14 -قرآن- 42 - الورق الفضّۀ و المقصود فی الایۀ من النقود الفضیۀ -قرآن- 1 « بِوَرِقِکُم » مکثتم
46- 9-قرآن- 20 - اي إن یطلعوا علیکم، أو إن یغلبوا علیکم. -قرآن- 1 « إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم » ، اي أطهر « أَزکی »
تفسیر معانی:
اشاره
-19 [و همچنانکه آنها را در آن مدّت مدیده بخواب کردیم و آنها را از حوادث محفوظ داشتیم] همچنین آنها را از آنخواب
بر انگیختیم [و از خوابی که شبیه بمرگ بود آنانرا زنده کردیم] تا بین خودشان پرسش [و سؤال و جواب و اختلاف] در باب
مدّت درنگ در غار واقع شود [تا از آن پی بمعرفت صانع خود برند و بر یقینشان افزوده شود] گویندهاي از آنها گفت چند
وقت خوابیدهاید! گفتند یک روز یا قسمتی از روز خوابیدهایم [زیرا صبحگاه وارد غار شده بودند و چون بیدار شدند نزدیک
بآخر روز و عصر بود لذا گفتند یکروز و چون هنوز آفتاب باقی بود گفتند قسمتی از روز] [بعض دیگر بسبب پارهاي دلایل]
گفتند پروردگار شما بمدّت ماندن شما در غار داناتر است [و شما نمیدانید] بنابراین یکی از خودتان را با اینکه ورقه [که نقره
یا چیز دیگر و پول رایج زمان بود] بشهر بفرستید تا ببیند کدامیک [از أهل شهر] خوراك پاکیزهتر و حلالتر دارد و براي شما
قوت و رزقی از آن براي شما بیاورد و [دقّت و مراقبت کند که با خریدار] بلطف و نرمی و مدارا معامله کند [که تولید نزاعی
نشود] و کسی از اهل شهر بحال و مکان شما خبر و اطلاع نیابد. 20 - زیرا که اگر بحال شما مطلع شوند و جاي شما را بدانند
یا بر شما دست پیدا کنند شما را سنگسار خواهند کرد [ یا بقول إبن جریج شما را بتیر زبان بباد فحش و آزار خواهند گرفت]
یا [باجبار و اکراه] شما را بدین و ملّت خودشان برخواهند گردانید و اگر شما را بکیش و آئین خود برگردانند هرگز روي
رستگاري را نخواهید دید. - یکی از متقدمین گفته است حروف قرآن را شماره کردیم و کلمه [لیتلطّف] در سوره کهف
[ نصف قرآن است یعنی لام دوّم در نصف اول قرآن و طاء وفاء در نصف دوّم واقع است. [ صفحه 333
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 21 تا 24
اشاره
وَ کَ ذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَۀَ لا رَیبَ فِیها إِذ یَتَنازَعُونَ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم
أَعلَمُ بِهِم قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِداً [ 21 ] سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُونَ خَمسَۀٌ سادِسُهُم کَلبُهُم
رَجماً بِالغَیبِ وَ یَقُولُونَ سَبعَۀٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل رَبِّی أَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفتِ
فِیهِم مِنهُم أَحَداً [ 22 ] وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً [ 23 ] إِلاّ أَن یَشاءَ اللّهُ وَ اذکُر رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَنِ
اي « لِیَعلَمُوا » اي و کما أنمناهم بعثناهم و طلعنا علیهم « وَ کَ ذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم » 783- رَبِّی لِأَقرَبَ مِن هذا رَشَداً [ 24 ] -قرآن- 1
اي فلا تجادل فی « فَلا تُمارِ ... الخ » ظنّا بدون یقین « رَجماً بِالغَیبِ » فی أمر البعث « أَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ » لیعلم الّذین اطلعناهم علیهم
اي أرجو أن یهدین ربّی إلی رشد یکون أقرب من « عَسی أَن یَهدِیَنِ ... الخ » شأن أهل الکهف إلّا جدالا ظاهرا غیر متعمّق فیه
339 [ صفحه 334 ] بنابر - 230 -قرآن- 313 - 196 -قرآن- 214 - 160 -قرآن- 177 - 93 -قرآن- 131 - 33 -قرآن- 80 - هذا. -قرآن- 1
آنچه مفسّرین گفتهاند چون أصحاب کهف از بیم پادشاه وقت فرار کرده و داخل غار شدند شاه امر کرد که در غار را سدّ
کنند و آنها را واگذارند که در غار از گرسنگی و تشنگی بمیرند و غاري را که اختیار کردهاند قبرشان باشد و او میپنداشت
که آنها بیدارند سپس دو نفر مرد مؤمن از أهل شهر شرح حال و اسامی و انساب آن جوانان را در لوحی از فلز نوشته و آنرا در
جعبهاي از مس نهاده و جعبه را در زیر پی بنائی که بر در غار ساختند دفن کردند و گفتند شاید قبل از روز قیامت مردمانی
مؤمن بیایند و بر حال اینکه جوانان مطلع شوند و چون اینکه نوشته را بخوانند از آنچه بر ایشان گذشته باخبر گردند. سپس آن
زمان منقرض شد و بعد از آنها قرنها و پادشاهان بسیاري بیامدند تا پادشاه صالح و درستکاري بر آن بلاد تملّک و تسلّط یافت
و در سلطنت او مردم بدستههائی تقسیم شدند جمعی از آنها ایمان بخدا آورده و دانستند که قیامت حق است و روز حسابی در
کار است و جمع دیگر تکذیب آنها نموده مبدأ و معاد را دروغ دانستند و اینکار بر آن پادشاه صالح گران آمد و بدرگاه
خداوند بنالید و بگریست و گفت اي پروردگار من تو اختلاف اینکه مردم را مینگري لذا نشانه و آیتی برانگیز که بر اینکه
مردم واضح شود بعث و نشور و ساعت قیامت حق است و شکّی در آن نیست و بدین جهت خداوند بقلب مردي از اهل آن
شهر القاء کرد که آن بناي مدخل غار را خراب کند و در آنجا آغلی براي گوسفندان خود بنا کند و چون چنین کرد خداوند
هم آن جوانان را از خواب بیدار کرد و یکی را از بین خود براي تهیه خوراك بشهر فرستادند و مردم بر حال آنها مطّلع شدند
و پادشاه نیکوکار را از قضیه باخبر ساختند و او با عجله بسمت غار شتافت و با جمعی از أهل شهر سوار شده آمدند تا بغار
[ رسیدند تا آیتی از آیات خدا را که در اوان سلطنت او ظاهر شده بنگرند و اینستکه خدا در آیات ذیل میفرماید: [ صفحه 335
تفسیر معانی
اشاره
-21 [و همچنانکه ما آنها را بخواب کردیم و بعد آنها را بیدار ساختیم] همچنان هم أهل آن شهر را [پس از سه قرن] بر حال
آنها و آنچه بر آنها گذشته است مطّلع ساختیم تا بدانند که وعده خدا [راجع ببعث و ثواب و عقاب] حق است و اینکه در
ساعت یعنی قیامت شکّی نیست [زیرا آنکس که قادر است جماعتی را در اینمدّت متمادي در حال زنده بخواباند و بعد بیدار
کند همانکس قادر است که آنها را بمیراند و سپس زنده نماید] و ما اینکار را در موقعی کردیم که آنمردم با یکدیگر منازعه
و اختلاف داشتند [در اینکه بعضی از آنها منکر بعث و قیامت بودند و بعضی دیگر میگفتند ارواح مبعوث میشوند نه اجسام و
بعض دیگر اثبات معاد جسمانی را میکردند. یا بقولی در باب عدّه اصحاب کهف و مدّت درنگ آنها در غار و آنچه بر آنها
گذشته تنازع و اختلاف داشتند. زیرا چون پادشاه با مردم شهر بر آنها ورود کردند و از حال آنها پرسش کردند آنجوانان
بزمین افتاده و آنا بمردند و شاه گفت أمر عجیبی پیش آمد و اینک رأي شما چیست و آنها اختلاف کردند بعضی گفتند بنائی
و دیواري در اینجا ساخته شود و بعضی گفتند در آستانه غار مسجدي بسازیم و اینکه اختلاف بقول إبن عباس بعد از مرگ
آنها شد] بنابراین [مشرکین از اهل آن شهر] گفتند بنیانی یعنی پی و دیواري در برابر اینکه غار بسازید [و آنها را در پشت غار
مستور کنید] پروردگار آنها بحال آنها داناتر است [و حاجتی نیست که غیر خدا بر حال آنها و مکان آنها باخبر باشد] ولی
آنهائیکه بر اصحاب کهف ظفر یافته و بر أمر آنها مستولی بودند [یعنی پادشاه مؤمن و یارانش و دوستان أصحاب کهف از
مؤمنان] گفتند که بر مدفن آنها در آستانه غار مسجدي بسازیم [که مردم ببرکات آنها بسجود و عبادت بپردازند]. 22 - [سپس
خداوند اخبار میکند که] قریبا [در عدّه أصحاب کهف تنازع و اختلافی واقع خواهد شد] قومی گویند آنها سه نفر بودند و
چهارمین [ صفحه 336 ] آنها سگشان بوده است [و آنها یعقوبیه از نصاراي نجران بودند] و قومی گویند پنج نفر بودهاند و
ششمین آنها سگشان بوده است [و آنها نسطوریّه از نصاري بودهاند] و اینکه گفتار آنها رجما بالغیب است یعنی گمان بدون
یقین دارند [باصطلاح عامیانه یعنی بینشانه تیر میاندازند] و جمعی میگویند که آنها هفت نفر بودهاند و هشتمین آنها سگشان
بوده است [و آنان مسلمانان هستند] بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] پروردگار من بعدّه آنها داناتر است و جز مردمانی کم
و اندك داناي بعدّه آنها نیستند. [و إبن عباس گوید که من از جمله آن عدّه قلیل و اندك هستم که میدانم هفت نفر بودهاند و
هشتمین آنها سگشان بوده است و البته آنرا از جهت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دانسته است] و در باب عدّه أصحاب
کهف با آنها جدال و ستیزه مکن مگر بآنچه ما از أمر آنها بتو ظاهر کردیم و در باب آنها از هیچ کس کسب خبر و فتوي
24 - و البته براي چیزي که بر آن عزم داري نباید - مکن [یعنی به یهود و غیر آنها رجوع منما زیرا آنها را علمی بآن نیست]. 23
بگوئی فردا اینکار را میکنم مگر متعلّق بمشیّت و خواست خدا کنی و بگوئی اگر خدا بخواهد خواهم کرد. و اگر فراموش
کردي بگوئی [إن شاء اللّه] بعد که بیادآوري آنوقت بگو ان شاء اللّه [هر چند بعد از یک روز یا یک ماه یا یک سال باشد و
اینکه قول إبن عباس و مروي از ائمّه ما سلام اللّه علیهم أجمعین است]. و بگو شاید که پروردگار من مرا موفّق سازد که أقرب
و أظهر از قصّه أصحاب کهف آیات و دلائلی بر صحّت نبوّتم بیاورم- [ یا بقول زجّاج اگر چیزي را از یاد بردي از خدا بخواه
[ بیادت آورد و بگو اگر خداوند اینرا بیادم نیآورد امید است مطلبی سودمندتر و نافعتر از اینکه بخاطرم آورد]. [ صفحه 337
قبلا گفتیم که بنابر آنچه روایت شده است، از حضرت رسالت موضوع أصحاب کهف و ذي القرنین سؤال شد آنحضرت
فرمود فردا جواب آن را خواهم گفت و نفرمود [ان شاء اللّه] لذا وحی الهی چند روزي حبس شد و بر آن حضرت نرسیدن
وحی گران آمد و لذا اینکه آیه نازل شد که هر کاري را باید معلّق بمشیّت خدا کنی و بگوئی اگر خدا بخواهد فردا چنین
خواهم کرد.